تجربه زندگی در سایت
۰ ۸۸۳ ۲ ۱۳۹۲/۰۶/۲۸ ۰۴:۵۷
زندگی در سایت:
سدها جاهای جالبی هستند.. حدود صد پنجاه نفر آدم حدود بیست روز تمام را باید در تودهای از فولاد و آهن و بتن باگت بگذرانند و در تمام این مدت روی قالبو تاج جک دریچه تونل... زیر زمین تا اسمان هفتم هستند. کوچکترین اشتباهی میتواند بفرستد آسمان هفتم. مهماني آب و آهن و بتن. جايي که کمتر کسي مي تواند تصويري از آن داشته باشد.
هر۱۰ روز یکبار باید وسایلتو جمع کنی و فاصله خونه تا محل کارو(بعضا حدود 2000 کیلومتر!) رو طی کنی تازه برسی. بعضی سایتها با ماسین باید دل خطرناکترین جاده ها ردکنی تا برسی بعد از این سفر چندین ساعته در برابر خودت اژدهایی عظیم میبینی.نرسیده لباس کار میپوشی دوباره سوار لندرور میشی تا به سایت برسی جای سختش میرسد که باید با "بسکت یا سبد" از خط هوای منتقل شوی و در آسمان معلق شوی!
پرسنل در دو دوره تقسيم شدهاند و هر گروه هم به 2 گروه «روزکار» و «شب کار» تقسيم ميشوند؛ ۶ صبح تا 6 بعدازظهر و نوبت دوم هم دوباره تا 6 صبح. البته نوبتهاي کاري هم به تناوب عوض ميشوند که چه دماری از روح و روان ادم در میاورد تمام سیستم بدن وروحی زیرورو میشود. کار چندین ساعته توی گالریهای سد با رطوبت صددرصد! دمای هوا معمولا از -15 تا 55درجه سانتيگراد بسته به موقعیت جغرافیایی و صد البته رطوبت هم! حالا حساب کنيد در اين شرايط که نفس کشيدن هم سخت ميشود، بايد 12 ساعت در روز زیر تیغ آفتاب برف وبارون ( يا 12 ساعت در شب) يک نفس کار کنی.
سختیهای کار خیلی زیاد هستند.سرو که زدنها ایمنی پایین فرازونشیب باگت بتن میله گرد قالب یادم میاد یه روز دو تا از بچه های کولینگ که جوشکاری میکردند یکی جان داد(خدایش بیامرزد) اون یکی ۹۰درصد سوختگی . به قول یکی از همکاران ما شهیدان زنده ایم.گاهی شبها که برهوت میبینی دلت خالی میشه. بیست شبانه روز تمام وسط کوه وبیابون دور ازخانواده و شهر و گردش و خریدو...(فقط اونایی میتونن درک کنن که سایتی هستن). از طرفی هم خانوادت اونجا تنها,حالا خدا نکنه توی این مدت مشکلی هم واسشون پیش بیاد وگرنه دیوانه میشی چون درواقع توی زندگیت وجود خارجی نداری.روی سد همه جور خطری ممکنه پیش بیاد: سقوط روی میلگرد، انفجار، غرق شدن اتش سوزی انتشار گازهای سمی وخطرناک و مصدومیت و مسمومیت و یاس ناامیدی محض...
این بیست روز رو درهر صورتی باید مث ساعت یا شاید تراکتور! کارتو انجام بدی و روزا رو بشمری تا سه هفته ات تموم بشه. سه هفته کار و همزيستي با آب و آهن و بتن که تموم ميشه، دوباره بايد بار سفر رو ببندي و برگردي به شهر و ولايت خودت.خداحافظی میکنی از دوستات تا هفته دیگه. یکی میره تهران تبریز خراسان یکی آذربایجان یکی خوزستان و...
حالا حساب کن بعد از ۳ هفته، تازه چشمت به ماشين و آپارتمان و پارک و شهر و زندگي ميفته واونوقته که تا چند روز هاج و واج ميموني و چند روزي طول ميکشه تا به شهر و زندگي دوباره عادت کني.تا چشم بازمیکنی استراحتت تموم شده و هنوز عادت نکردی دوباره باید برگردی و همیشه همین استرس رفتن و اومدن باهات هست که دیوانه کنندست...
با همه اين سختيها اما، کار روي سد هم براي خودش دنيايي دارد؛ دنيايي پر از خاطره که هر کدامش ميتواند يک فريم از آلبوم بزرگ تجربههاي زندگي باشد. به قولی هر کاری سختی های خواص خودشو داره ولی عشق و علاقه ای که ادم نسبت به کار داره باعث میشه همه چیز اون کار اسون و خوشحال کننده باشه برای رسیدن به اتفاقی به پهنای سالهای طولانی، مهم بنایی که ازادم به جا میمونه، زندگی یعنی عشق وعلاقه و انگیزه حالا به هر چی که میخواد باشه... اریا - سد شهریار
قلم روونی هم داشت
ممنون
Sent from my GT-S6102 using Tapatalk 2